{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
از هنگامی که به جای شیعه علی بودن و از هنگامی که بهجای شیعه حسین بودن و شیعه زینب بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شدهاند و بس، در عزای همیشگی ماندهایم
وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید ! فاجعه ای که قربانی خاموش و بی دفاعش علی است و فاطمه و بعدها دیدیم که فرزندانشان یکایک و اخلافشان همه
دلهره زنده ماندن، زندگی را از یاد میبرد
من ستایشگر معلمی هستم كه اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه ها را
ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم
افسوس روزی خواهد آمد که بی دینی، نماد روشن فکری است
و ناگهان ديدم در کنار فرعون ها و قارون ها که به بردگيمان مي خريدند و به بيگاريمان مي کشيدند، ديگراني نيز به نام جانشينان پيامبران سرکشيدند، روحانيان رسمي.
دائما و شب و روز تمام لحظاتمان را کار می کنیم تا بخوریم… نه اینکه می خوریم تا زندگی کنیم…. ما کوچکترین لحظه تامل در خویش را نداریم و این لحظه ها هر روز بیشتر از ما گرفته می شود
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن . بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ، و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ...
ازدست دادن کسی که دوستش داریم خیلی دشواراست. اما اکنون به این نتیجه رسیده ام که کسی کسی را از دست نمیدهد؛ زیرا مالک آن نیست ، و این یعنی آزادی،داشتن بهترینهای دنیا بدون آنکه صاحبشان باشی ...
نسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
ای که هوای من شده ای دم زدن از تو حیات من است
ای که تو آن من دیگرمی ای تو که آن توی دیگرتم زاد سفر برگیر و قدم در راه نِه که من در پایان راه بی صبرانه منتظر رسیدن توام
تو می دانی که من از میان همه نعمت های این جهان ، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است
چه دشوار شده است دم زدن ! در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است و صدای هرگامی غمم ! دکتر علی شریعتی
همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم
از هنگامی که به جای شیعه علی بودن و از هنگامی که بهجای شیعه حسین بودن و شیعه زینب بودن، یعنی «پیرو شهیدان بودن»، «زنان و مردان ما» عزادار شهیدان شدهاند و بس، در عزای همیشگی ماندهایم
وقتی زور ، جامه تقوی می پوشد ، بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید ! فاجعه ای که قربانی خاموش و بی دفاعش علی است و فاطمه و بعدها دیدیم که فرزندانشان یکایک و اخلافشان همه
دلهره زنده ماندن، زندگی را از یاد میبرد
من ستایشگر معلمی هستم كه اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه ها را
ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم
افسوس روزی خواهد آمد که بی دینی، نماد روشن فکری است
و ناگهان ديدم در کنار فرعون ها و قارون ها که به بردگيمان مي خريدند و به بيگاريمان مي کشيدند، ديگراني نيز به نام جانشينان پيامبران سرکشيدند، روحانيان رسمي.
دائما و شب و روز تمام لحظاتمان را کار می کنیم تا بخوریم… نه اینکه می خوریم تا زندگی کنیم…. ما کوچکترین لحظه تامل در خویش را نداریم و این لحظه ها هر روز بیشتر از ما گرفته می شود
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن . بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ، و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ...
ازدست دادن کسی که دوستش داریم خیلی دشواراست. اما اکنون به این نتیجه رسیده ام که کسی کسی را از دست نمیدهد؛ زیرا مالک آن نیست ، و این یعنی آزادی،داشتن بهترینهای دنیا بدون آنکه صاحبشان باشی ...
نسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
ای که هوای من شده ای دم زدن از تو حیات من است
ای که تو آن من دیگرمی ای تو که آن توی دیگرتم زاد سفر برگیر و قدم در راه نِه که من در پایان راه بی صبرانه منتظر رسیدن توام
تو می دانی که من از میان همه نعمت های این جهان ، آن چه را برگزیده ام و دوست می دارم تنهایی است
چه دشوار شده است دم زدن ! در این جا که هر درختی مرا قامت تفنگی است و صدای هرگامی غمم ! دکتر علی شریعتی
همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد ذوب می شوم و محو می شوم و پایان می گیرم
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}